آرتمیسآرتمیس، تا این لحظه: 17 سال و 6 ماه و 5 روز سن داره

آرتمیس ؛هدیه زیبای خداوند

نوشته ای برای فردای تو...

1391/7/26 0:10
نویسنده : زینب
1,257 بازدید
اشتراک گذاری

دلم می خواد این جملات قشنگ رو که برای خودم یه باور ویقینه بنویسم تا درآینده بخونی و برای بهتر زندگی کردن به کارگیری.

آرتمیس عزیزم به یاد آرزندگی آهنگی است موزون بین روز وشب,تابستان وزمستان,آهنگی ممتد,سکوت هرگز,حرکت وحرکت, هرقدر جهشی بالاترداشته باشی تجربه ای ژرفتر خواهی داشت.

عزیزم زندگی نه یک مکافات بلکه یک پاداش است.فرصتی مغتنم یافته ای تا ببالی,ببینی,بدانی,بفهمی وباشی.تلاش نکن که زندگی رابفهمی,زندگی رازندگی کن.تلاش نکن عشق رابفهمی,عاشق شو.زندگی را به تمامی زندگی کن.به تو می آموزم که به زندگی بی کم وکاست آری بگویی.به تو می آموزم شادمانی را,شادباش وشادباش,چراکه درشادمانیست که به خداوند نزدیکتر خواهی شد.

زندگی هدیه ای حاضر و آماده  نیست.تو وارث همان حیاتی هستی که خودآفریده ای,تو از زندگی همان میوه ای را به دست می آوری که بذرآن را کاشته ای.تو لحظه لحظه خود را می آفرینی.

نازنینم تمام آنچه را که می توان تجربه کرد شایدگفتنی نباشد وتمام آنچه که گفتنی است شاید آزمودنی نباشد.

بدان که هرانسانی با سرنوشتی خاص به دنیا پا می نهد,باید وظیفه ای رابه  انجام برساند,پیامی را برساند,نه هرگزآمدنت تصادفی نیست,هدفی پیش روی توست وباید کاری با دستان تو انجام پذیرد.بدان که هرچه رادوست داری همان خواهی شد,هرگز دوستدار چیزهای نادرست مباش چون وجود توراتغییر می دهند.

عزیزم آنگاه که عشق می ورزی خدا درهر سو حاضراست وآن زمان که نفرت وجودت راتسلیم خود ساخته ابلیس در هرسوحاکم است.پس بیشتر عشق بورز تا بیشتر شوی.

شادباش وسرخوش,برقص دیوانه وار,سرشارشو از وجد,پرسرور,نغمه خوان,پایکوبان وسرخوش,بگذار خداوند در وجود توشاد باشد.بگذارشادی تنها نیایش تو باشد ولذت بردن از زندگی تنها ستایش تو. 

بخند,بگذار خنده ات از ته دل باشد.هنگامی که هر بافت وجودت از شادی بلرزد به آرامشی عظیم دست می یابی.

اکنون که به مدرسه می روی می خواهم بدانی که آموزش وپرورش راستین نمی آموزد که چگونه رقابت کنی بلکه می آموزد که چگونه همکاری کنی,خلاق باشی,دوست بداری ,سپاسگذارباشی,بی آنکه خود را بادیگری مقایسه کنی.بگذار هرکار تومقدس باشد.

....و آن دم که احساس می کنی آگاهی تو تکمیل شده ناگهان به تمام هستی مبدل می گردی.

آنگاه ستارگان درتواند,خورشید در طلوع می کند ودر تو غروب می کند,زمین درتوگردش می کند وگلها در تو شکوفه می کنند....

به امید موفقیت و خوشبختیت

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان نيروانا
26 مهر 91 11:32
خيلي درسته زينب جون،‌منم با تمام وجود بهشون اعتقاد دارم. برگرفته از سري كتابهاي اوشو نيست؟! يه تيكه ش رو دقيقاً براي نيروانام توي وبلاگش قبلاً نوشته بودم. منم از يه منبع اينترنتي ديده بودمش. خيلي به دل ميشينه. آفرين عمه جون كه براي برادرزاده ي عزيزت اين يادگاريهاي قشنگ و برانگيزاننده رو مينويسي. اميدوارم آرتميس جان هم با تمام وجود به اين عشق برسه


ممنون که اومدی,آره عزیزم چکیده ای از کتاب آفتاب در سایه اوشوست. بازم ممنون ازحضورت
مامان آرشين
26 مهر 91 22:06
و در نهايت ميشه گفت: زندگی مانند صفحه ای سفید است که هرچه بر آن بکشی همان میشود! میتوانی شادی یا بدبختی را در آن رسم کنی! تمام عظمت وجود انسانیت در این آزادی عمل است!
اشو
به اميد روزي كه صفحه ي سفيد زندگي همه ي كوچولو هاي دنيا سراسر از شادي بشه... امين


منم ازته قلبم و باتمام وجود میگم امین,مرسی ازدعای قشنگت